چهارشنبه ۱۵ آذر ۹۶
درحالی که آهنگ «کولی» همایون شجریان در حال پخش شدن بودن و داشتم کتاب« سال بلوا » رو ورق میزدم و پاراگرافهایی که زیرشون خط کشیده بودم رو میخوندم،به این فکر کردم که واقعا به اونهایی که هنوز این کتاب رو نخوندن حسودیم میشه ، چون این فرصت رو دارن که برای اولین بار بخوننش و با خط به خطش زندگی کنن ، لمسش کنن ، درد بکش و سردشون بشه ! با اینکه هنوز برای خودم تکراری نشده .
پینوشت:عباس معروفی آدمیه که من همیشه حسرت ندیدنش رو خواهم داشت !
«دلم گرفته بود ، درختها در پشت مه هیچ معنایی نداشتند ،دلم میخواست گریه کنم ، نه برای کسی،نه برای چیزی ،فقط برای تنهایی خودم،و گریه هیچ معنایی نداشت .»
سال بلوا-عباس معروفی-صفحه ی ۲۰۴