دوشنبه ۱۰ مهر ۹۶
احساس میکنم انقدر زندگی این روزا مزخرفه که عنِ تمام کلمات مثه تنهایی و بغض و غصه و درد در اومده . حس میکنم این روزا زندگی انقدر مزخرف شده که هیچکس به هیچکس هیچ اهمیتی نده ! و تنها کسی که به فکر حرف های نگفته ی ما و حرفای غریبمون بود اِبی بود که گفت : تو بگو به این شکسته غصه های بی کسیتو ! که البته تنها دردی که این گفتن از ما دوا کرد این بود که زیر پتو بمیریم از گریه !
همین دیگه ، احساس میکنم انقدر زندگی کردیم که دیگه همه چی قراره تکراری و دست دوم باشه . یا به قولی : سیب بکری برای خوردن نیست / تا تهِ باغ را دهن زده اند .
الان ما موندیم و یه باغ پر از سیب های دهنی و قبلا امتحان شده ، از بس که زندگی مزخرف شده .
پن : وقتی دلگیری و بیادب و تنها ..
و تنها …