ماهی یکبار لازمه که مثل دیشب درحالی که از سردرد و سینوس های پر وزن سرم رسیده به چند کیلو و از اثر دوتا مسکنی که خوردم نمیتونم چشمم رو باز کنم یا دستمو تکون بدم ، با تب و لرز دست به گریبان باشم و خیس عرق زیر پتو چمباتمه زده باشم چون سردمه ، بعد دو ثانیه گرمم بشه و بیام بیرون از پتو ، دوباره سردم بشه و ... و تا نیمه های شب این سیکل مزخرف رو ادامه بدم ،و صبح با سردرد وحشتناک و بینی کیپ و گلو درد از خواب بلند شم و بعد از صبحانه درحالی که تو خونه تنهام و روی تختم ولو شده مشغول خوندن کتاب "همنوایی شبانه ارکستر چوبها" هستم به این فکر کنم که تو اون شرایطم تنها کسی که ترکم نکرده خودمم !
پس منتظر کدوم خری هستی و خودِ خرتو انقدر اذیت میکنی؟
و آخرشم به این نتیجه برسم که مدت هاست منتظر هیچ خری نبوده ام و خودم هم نمیدونم چه مرگمه !
پن: نمیدونم سرماخوردگی در تابستون عقوبت کدوم گناه ناکردم بود !