این روزها آرومم ، نه اینکه اوضاع خوب باشد ، نه . اتفاقا این روزها به اندازه چند سال از زندگی ام خبر بد شنیدم. خبر بد بودن جواب اسیب شناسی توده ی دایی ، که غیر منتظره ترین و بغض آور ترین خبری بود که امسال شنیدم . و دلم نمیخواست بشنوم ، هرگز ! و عمل جراحی خاله ! خبر های جنگ و تروریست و تحریم و حال بدِ جهان ، حالِ خیلی بدترِ ما در وطن ! فشار درس ها و امتحان های پشت سر هم از سمت دیگه ! اما این روزها چیزی درونم اروم تر شده ! انگار که فهمیده باشم اضطراب های من تاثیری بر جریان اتفاق ها نداره ، انگار که فهمیده باشم« دنیا محل رنج کشیدن است و ما فقط میتونیم از رنج هایی که می کشیم لذت ببریم »! فهمیده باشم که نباید منتظر هیچ معجزه گری برای حالِ دلم باشم . و اینکه همه چیز دست من نیست ، باید خیلی چیزها را بسپارم به دست گذر زمان !
اوضاع این روزها هیچ خوب نیست اما آرومم ، بلندتر میخندم ، بیشتر شوخی میکنم و ناراحتی ها و غم هایم را جز روی صفحه ی کاغذ و برای خودم نمیگویم ، برایم مهم نیست خیلی ها راجبم چطور فکر میکنند، ادم های مهم زندگی ام را مشخص کردم ،ادم هایی که دوستشان دارم ،و وقتم را صرف دوست داشتنشان میکنم و از ازار افراد بی اهمیت زندگی ام که دقت در رفتارشان مثل خوره روحم را میخورد رنج نمیبرم .
چیزی این روزها ارومم کرده ، چیزی که نمیدونم چیه ، ولی نمیخوام که بره !
پ.نوشت : عنوان از سید علی صالحی