چند وقت پیش برای یکی از درس ها کنفرانسی داشتم که موضوعش نقش پدر در تربیت و اینده ی فرزندان بود .
موقع جمع کردن مطالب ، خط به خط منابع رو که میخوندم میدیدم چقدر هیچ کدوم از این ویژگی ها در پدر من نیست!
پدر شخصیت حامی در مشکلات ؟ پدر من همیشه اولین نفری بوده که موقع مشکلات فرار میکرده یا با ای کاش و من بدشانسم مشکلش رو توجیه کرده .
پدر فردی که نمیذاره اب تو دل خونواده تکون بخوره ؟! پدر من همیشه حتی ناراحتی دیگران رو بهشون یاد اوری کرده ! و به غمگین بودن بقیه ی اعضا دامن زده !
پدر باید تو خونه به بقیه اجازه ی انتخاب بده ؟ پدر باید از وضعیت بچه ها با خبر باشه ؟ پدر باید با بچه ها دوست باشه ؟ نباید بچه ها رو تحقیر کنه ؟ باید توانایی های بچه هاش رو باور کنه ؟
خب تصور همچین پدری برای من واقعا بعید و دور از ذهنه ! دیدن دخترهایی که با پدرشون صمیمی ان برام تعجب اوره ! و راستش رو بگم یکی از حسرت های همیشه ی زندگی من داشتن پدری بود که بتونی بهش تکیه کنی !
و براش مهم باشه که دلت گرم باشه نه اینکه بخواد منبع انتقال مدام استرس و ترس و تو نمیتونی بهت باشه.
نمیدونم گفتنش درسته یا نه
بارها خواستم که بدبینی رو کنار بذارم و نقاط مثیتش رو ببینم اما هر بار با رفتاری از سمتش تلاش هام بی نتیجه موند!
و این خیلی بده که کسی خودش با رفتار و حرف ها و حرکاتش طی چندین سال باعث ریشه گرفتن تنفری در وجود شما بشه ! تنفری توأم با ترحم و تاسف !