اعتماد ادم ها مثه یه ساختمون مقاوم میمونه ، یه دژ سنگی ، دیر میریزه ، دیر نابود میشه ،هی به خودت فرصت میدی و میگی نه اون یبار اینجوری شد ، ایندفعه از اعتمادم سواستفاده نمیشه.امان از روزی که اعتمادتون تسلیم شه ، خورد بشه ! دیگه اگه بخواین هم نمیتونیم اعتماد کنین . و این بی اعتمادی مثه علف هرز تمام روابط زندگی تون رو در بر میگیره . چه روابط عاشقانه چه روابط دوستانه چه کاری و چه حتی معمولی ترینشون . دیگه حتی اگه دلتون هم بخواد ابراز عشق ها رو باور کنین نمیتونین .اگه حتی ارزوتون باشه باور کنین دوست هاتون چقدر دوستتون دارن نمیتونین . ولی وقتی یکی بیاد و سر فرصت این تکه های نابود شده ی اعتمادتون رو با صبر و حوصله سرجاش بچینه ، که دلتون بخواد یبار دیگه تکیه بدین به دیوار های این قلعه ی محکم ، اون لحظه به نظرم میتونه لحظه ی تولد دوباره ی آدم باشه ! یه خوشبختی واقعی :) اینه که من بنظرم شعر شاملو که تو عنوان نوشتم خیلی خوب این موضوع رو توضیح داده .
تو سال جدید ، کاش اعتماد های نابود شدمون از نو بنا شه ، کاش قوت قلب بشه برامون طعم شیرین اعتماد کردن به یکی که ارزش اعتماد رو داشته باشه . این یکی هرکی میتونه باشه، یه عشق ، یه دوست حتی یکی از فامیل ها :)
پینوشت : در توضیح پاراگراف اخر برای دوستان منحرف الذهن باید بگم که لازم نیست حتما کسی که میخواد حس اعتمادتون رو بسازه جنس مخالف شما باشه:/ واقعا منظورم از این طوماری که نوشتم ، واضح نبود؟؟ :/