از همون سال ۹۰ که شروع کردم به وبلاگ نویسی به شکل ناشناس بدون اسم واقعیم تو بلاگفا،یادمه خیلی حالمو خوب میکرد، از اینکه مجبور نیستی حرفاتو احساس هاتو سانسور کنی،کاری که هر ساعت داری انجامش میدی،این بهترین بخشش بود برام . وبلاگ مثه هیچ جای مجازی دیگه ای نبود ، اول اینکه تمام اشنا هات نیستن که بخوننش و مثلا پست میذاری «امشب از شب های تنهاییست رحمی کن بیا» بیان کامنت بذارن چشمم روشن کجا بیاد ؟ :/
یا مثلا پست بذاری «پنجره بازه به بارون من ولی دلم گرفته» جلوی خونوادت بگن پستات خیلی غمگینه ها !!
در کل من آشناهام رو توی رو دروایستی قبول کردم تو اینستاگرام :/
موضوع بعدی اینه که اون چشم و هم چشمی توی وبلاگ نیست
بعد اینکه یکی با میل خودش میاد و نوشته هاتو میخونه و اگه خوشش هم اومد نظر میده و بعد دوباره وقت میذاره که برگرده جواب تو رو بخونه ، اینجوری نیست که براش نوتیفیکیشن بیاد اونم یه نگاه بندازه و خونده و نخونده ازش رد شه :/
بدون اینکه بخونه چی نوشتی لایک کنه که مثلا بهت بر نخوره :/
کلا اینکه وبلاگ برای من حس آرامش آورده همیشه ،ولی کاش هنوز مثل قبل طرفدار داشت ،کاش بیشتر خونده میشدیم .
و از اونجایی که تو طول روز هی ادای خوشبختا رو درمیاریم ، لزومی نمیبینم اینجا هم بخوام خودمو سانسور کنم و از حس های حتی غمگینم نگم که به فلانی بر بخوره یا ...
کسی چه میدونه ، شاید چند وقت دیگه بیامو پستای الانمو بخونم و یادم بیاد چه آشوبی بود حالم ، و الان چه آروم ...