تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

ظهر دم‌ کرده‌ی تابستان


کتاب پرواز بر فراز آشیانه فاخته رو از کتابخونه مامانم برداشتم و دارم میخونم ، چاپ سوم کتابه برای سال ۶۳. ورق‌های کاهیش زرد شدن و بوی رطوبت و کهنگی این سالها تو بطنش نشستن ، یه سری از صفحه‌هاش پوک شده و پاره شده ، کتابش سنگینه ، یه جلد قطور آبی داره بدون هیچ طرح جلدی، در مجموع یعنی هیچ زیبایی و جذابیت بصری‌ای نداره ، اما شدیدا گیراست ، اونقدری که نمیتونم زمین بذارمش . اخرین کتابی که اینقدر جذبم کرده بود مادام بواری بود که فکر کنم تابستان پارسال خونده بودمش ، و حالا دوباره یک کتاب تونسته اینقدر منو جذب خودش کنه که اصلا متوجه نمیشم کی از صفحه‌ی ۱۵۰ رسیدم به ۱۸۴. کتابش سه برابر فیلمش خوبه و فکر میکنم این نظریه که یکی میگفت از کتاب خوب فیلم خوب درنمیاد و اگه فیلمی خوب بوده کتابش اونقدر نبوده کلا غلطه ! تو تمام بخش‌های کتاب،چهره‌ی جک نیکلسون رو میذارم برای شخصیت مک مورفی داستان و فکر میکنم چه انتخاب دقیق و بی‌نقصی . خلاصه که بینهایت دارم از خوندنش لذت میبرم توی این روزای گرم و مرطوب و شرجی.

۰ نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان