تنهـاییـ پرهیاهو

ای کاش که جایِ آرمیدن بودی

چقدر؟


آدم باید چقدر قوی باشه که جا نزنه ؟ اینو از خودم پرسیدم وقتی تو راه برگشت به خونه بودم. آدم باید چقدر قوی باشه و چقدر کلمه داشته باشه که برای خودش از امید بگه ؟ بگه که زندگی سیاه نیست درحالی که وسط تاریکی وایستاده! یجوریم که انگار رو لبه‌ی دره موندم و تکون که بخورم مقصدم مرگه . ولی نمیتونم از کنار پرتگاه بیام کنار. اونجا موندم و به خودم میگم که زندگی سیاه نیست ، آدما سیاه نیستن، قلبت سیاه نیست . بعد میخوام که این حرف‌ها رو باور کنم . باورم میکنم . اما میدونی، من لب یه پرتگاه موندم که اگه یه آن پام بلغزه سقوط می‌کنم . باز تند تند به خودم میگم سیاهی رو باور نکن .. هرچیزی انگار که منو تکون میده تا پرت شم . هی با خودم تکرار میکنم که سیاهی رو باور نکن ، باور نکن ، باور نکن . آدم چقدر قوی باید باشه که جا نزنه ؟ تو راه برگشت به خونه اینو از خودم میپرسم ، تو آینه زل میزنم و اینو از خودم میپرسم ، موقع خواب اینو از خودم میپرسم . موندم لب یه دره و به خودم میگم سیاهی رو باور نکن ، اما آدم چقدر باید قوی باشه که سیاهی رو باور نکنه؟



۰ نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
من فقط دلم می‌خواد چیزهایی که تو همون لحظه بهش فکر کرده‌ام رو بنویسم، و به قضاوت شدن فکر نکنم.شاید چند وقت بعدش کاملا نظرم تغییر کنه ، چون همه چیز مدام درحال تغییره ، و این زندگیه!
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان